پرنیان و پانیاپرنیان و پانیا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

پروانه های زیبا پرنیان و پانیا

سفرنامه نوروز

ما هم بالاخره تصميم گرفتيم هفته دوم تعطيلات رو با كلي اصرار و بر و بيا ماماني و بابايي و دايي جون براي اولين بار با شما دوقلوهاي نازمون اولين تجربه سفر رو كسب كنيم. بذارين همينجا تو پرانتز بگم كه من و بابا جون تا قبل از تولد شما عسل خانوما كلي واسه خودمون ماركوپولو بوديم و سر از كشورهاي مختلف در مي آورديم. تركيه، امارات،‌ مالزي، تايلند، سنگاپور،‌ قطر،‌ چين، اسپانيا،‌ آلمان،‌ اتريش، قبرس، فرانسه و ..... تو اين يه سالي كه خدا شما رو به ما داده چندين بار هي به سرمون زد بريم سفر. ولي واقعا سفر با دو تا نوزاد دوقلو كه تو خونه خودشون سه تا نيروي كمكي از اونا مراقبت و نگهداري ميكنن مگه ميشه آخه بدون هيچ كمكي مثلا بردشون ...
16 فروردين 1393

سال نو مبارك

سال نو مي شود، زمين جاني دوباره مي گيرد و نفسي دوباره مي كشد. برگها به رنگ در مي آيند و گلها لبخند مي زندد. در اين رويش ما كجا ايستاده ايم و سهم ما چيست؟ سلام بر زمين، درود بر ابرها، سپاس از خالق اينهمه رنگ و نقش. عزيزترين هاي من چيزي نمونده نقاشي بهار كامل بشه. زيباترين شاهكار گيتي بر شما فرشته هاي نازم مبارك. بهترين هفت سين را برايتان آرزو مي كنم. چه زيباست نو شدن در كنار عزيزترين ها   به شكرانه حضور سبز و شادي بخش دخمل هاي نازم امسال هفت سيني كه انداختيم تمام لوازمش مثل جامها، روميزي، آينه و تنگ ماهي كار دست مامان زهره بود كه به شوق بهارونه چهارنفريمون از دو هفته جلوتر دست به كار شده بود..     &nbs...
5 فروردين 1393

تولد تولد تولدتون مبارک پرنسسهای من- جشن تولد گلدونه ها

آهسته آهسته وجود زيبايتان وارد دنياي ما مي شود ميتوانم كم كم اين حضور را بشنوم پنجره هايم را باز ميكنم، تا نسيم روز ميلادتان را برايم جشن بگيرد و هم آغازي آغازتان تا بهار روي هر شاخه كنار هر برگ شكوفه كند دارم عاشق مي شوم من در هياهو چه شادمانه مي رقصم و قد ميكشم از تولد دو ستاره............   من در هياهو چه شادمانه مي رقصم و قد ميكشم از تولد دو ستاره و آسمانم روشن مي شود دو ستاره که روشن تر از مهتاب و گرم تر از آفتاب زندگيم را تلالو بخشيدن. انتظار آمدنتان كنار پنجره بهار چه شيرين است  و اشك شادماني و...
20 اسفند 1392

دوازده ماهگيتون مبارك

سلام مرباهای مامان من این بار چند روز جلوتر اومدم تا آخرین پست قبل تولدتونو کامل کنم. آخه تولدتونو چند روز جلوتو میخوام بگیرم براتون تا بتونیم این شب و روزای آخر سال به کارای دیگه مون هم برسیم مثلا واکسن زدنتون، خرید های شب عید و استقبال از نوروز و از همه مهمتر رفتن به آتلیه برای گرفتن عکسای یه سالگی تون.  بالاخره نفساي مامان دوازده ماهه شدين. يك سال به سرعت برق و باد گذشت. بدون شك يباترين شب زندگي پدر و مادرتون شب ميلاد شما دو تا فرشته هاي ناز و دوست داشتنيه. ما هم به شكرانه حضور مهربونتون قراره يه جشن تولد تووپ همين روزا براتون بگيريم.         مامی زهره  نزديك دو ما...
10 اسفند 1392

يازده ماهگيتون مبارك- اولین کوتاهی مو

اين ماه پر از خبراي دوس داشتني و شيرين بود. ولي اول ميخوام از تواناييهاتون بگم. تو اين ماه بالاخره تونستين با هنرمايي تمام چهاردست و پا كنين و دور تا دور خونه رو بگردين. كافيه يه جايي آهنگ روشن باشه و صداش به گوش شما دو تا شيطون بلا برسه. حسابي ني ناي ني ناي و دست و قر و غمزه مياين كه بيا و ببين.         مامی زهره  اولين خبر خوش اينكه بالاخره براتون به پرستار مهربون پيدا شد و  از همون روزا ي اول بهش ابراز علاقه نشون دادين. خدا خيرش بده كه اينقدر كمك احوال مامان جونه. پرنيان خانم كه استاد پاره كردن دستمال كاغذي و انداختن تكه پاره هاي اون روي سرش شده. تازه یه حبابايي درست ميكنه كه ب...
24 بهمن 1392

ده ماهگيتون مبارك

اين روزا ما هنوز داريم دنبال يه پرستار همه چي تموم واسه شيفت عصر شما دو تا ناقلا مي گرديم. خدا كنه هر چه زودتر بتونيم يكي رو پيدا كنيم. اين ماه چند تا اتفاق خيلي بد افتاد. كه مامان جون كلي گريه كرد. بهتره بگم مرد و زنده شد. اول اينكه پانيا جون از روي تخت مامان و بابا خودشو انداخت روي پاركتاي كف اتاق. واقعا نميدونين به من چي گذشت. ولي با همه وجودم فهميدم خدا خيلي دوست داشت عزيزم و نگه دارت بود.     مامی زهره   دوميش هم اينكه فرشته هاي ناز مامان تو اين ماه دچار يه سرماخوردگي شديد و طولاني شدن كه آنتي بيوتيك ها هم زياد افاقه نميكرد. بالاخره اينقدر پرنيان حالش بد شد كه ساعت سه شب به ماماني و بابايي ز...
26 دی 1392

عکسهای آتلیه هشت ماهگی دوقلوهای ناز

بعد مدت ها انتظار بالاخره عکسهای آتلیه تون حاضر شد. این دفعه هم با هزار مکافات و سختی تونستیم تعدادی عکس ازتون بگیریم و علیرغم آپشن های مختلفی که برای گرفتن عکس انتخاب کردیم منتها خسته شدن کوچولوهای مامان و هماهنگ نبودن پانیا گلدونه باعث شد به همین چندتا عکس بسنده کنیم. مامان جون هم هربار به امید اینکه دفعه بعد خانم تر و هماهنگ تر می شین ، راضی نمیشه نفس خانماش اذیت شن و ادامه ماجرارو به بار بعدی موکول می کنه..         مامی زهره     کدو حلوایی های شیرین مامان.....       من عاشق این عکستونم سفید برفی های مامان     &n...
26 آذر 1392