پرنیان و پانیاپرنیان و پانیا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

پروانه های زیبا پرنیان و پانیا

سفرنامه نوروز

1393/1/16 13:18
نویسنده : مامان زهره
1,377 بازدید
اشتراک گذاری

ما هم بالاخره تصميم گرفتيم هفته دوم تعطيلات رو با كلي اصرار و بر و بيا ماماني و بابايي و دايي جون براي اولين بار با شما دوقلوهاي نازمون اولين تجربه سفر رو كسب كنيم. بذارين همينجا تو پرانتز بگم كه من و بابا جون تا قبل از تولد شما عسل خانوما كلي واسه خودمون ماركوپولو بوديم و سر از كشورهاي مختلف در مي آورديم. تركيه، امارات،‌ مالزي، تايلند، سنگاپور،‌ قطر،‌ چين، اسپانيا،‌ آلمان،‌ اتريش، قبرس، فرانسه و .....

تو اين يه سالي كه خدا شما رو به ما داده چندين بار هي به سرمون زد بريم سفر. ولي واقعا سفر با دو تا نوزاد دوقلو كه تو خونه خودشون سه تا نيروي كمكي از اونا مراقبت و نگهداري ميكنن مگه ميشه آخه بدون هيچ كمكي مثلا بردشون تركيه يا دبي ؟!  اصلا تصورشم وحشتناك بود.

 

 

 

 

مامي زهره

ما هم تصميم گرفتيم تا زماني كه شما لااقل سه ساله نشدين مسافرت از نوع خارجي رو بي خيال شيم. اول تو همين كشور خودمون ايرانگردي بكنيم و جاذبه هاي قشنگش رو ببينيم بعدش همگي دوباره  مي شيم ماركوپولو و  سفرنامه هامون رو مي نويسيم. مثلا بريم شمال، كيش،‌ قشم، غرب كشور . ...

منم كه هر چي فكر كردم دلم نمي اومد يكيتون رو ببرم و اون يكي رو بذارم پيش ماماني تا باز دفعه بعد نوبت اون يكي بشه.

 ولي از اونجايي كه واقعا مامان جون تو اين مدت و دوران بارداري خيلي خسته شده بود با بابا جون دو تا سفر جند روزه رفتن و شما دو تا رو با هزار تا اشك و گريه و دلتنگي دست ماماني و پرستارا سپردن. با اينكه قد يه دنيا واستون سوغاتي هاي خوشگل موشگل آورديم ولي واقعا دلم پيش شما بود و هر بچه اي رو كه  اونجا ميديدم به ياد شما اشك مي ريختم. ديگه تحمل روزاي آخر سفر واسم غير ممكن مي شد . منم ديگه تصميم گرفتم بدون دختراي شيرين تر از عسلم هيچ جاي دنيا نرم حتي اگه بهشت باشه. اينا رو تو پرانتز گفتم تا برسيم به اصل ماجرا. يعني اولين سفر خونوادگي با دختراي جيجل!

بلهههههههههههههههههه راهي شمال شديم. رفتيم گرگان، گنبد، ساري، بابلسر، تنكابن،‌رامسر، نمك آبرود،‌ چالوس، ‌نور،‌ رويان و محمود آباد. ولي چون ويلا داشتيم خيلي سخت نبود. تو خونه كاملا راحت بوديم. امون از وقتي كه مي خواستيم بزنيم به دل جنگل و دريا. هزار تا برنامه ريزي از قبل انجام ميداديم كه شما رو كجا تعويض كنيم و ناهار چي بديم بخورين و از اين جور چيزا. واقعا خدا خير بده ماماني و زن دايي عاطفه رو كه نقش دو تا پرستار تمام عيار رو براتون ايفا مي كردن و اگه اونا نبودن عمرا ميتونستيم يك كيلومتر از شهر دور بشيم.

 

پيش به سوي جنگل و دريا

 

 

 

 

 

پانيا و باباجون تو حياط ويلامون آماده براي گردش

 

 

 

 

امروز ديگه هوا خوبه خواهر جون پاشو بريم دريا  آب تني ببين خورشيد خانم دراومده  niniweblog.com

 

 

دالييييييييييييييييييييييييييييي عشقم

 

 

 

 

انقدر اين چند روز بارون باريد كه نذاشت ني ني هاي ناز مامان تني به آب بزنن و ماسه بازي كنن. قربونت برم كه سطل ماسه بازي تو اينجوري گرفتي. دريااااااااااا موجهههههههههههه

 

 

عجب بارونيييييي

 

 

 

ما گشنمونه، آقاي گارسون لطفا كته كباب، ماهي، مرغ شكم پر و ميرزا قاسمي ..........

 

 

 

 

آفرين به دختر نترس و سواركارم- جنگل سي سنگان

 

 

اينم قيافه پانيا جون وقتي براي اولين بار سوار اسب شد. فداي اون اشكاش بشه مامان خوب دوس نداره مگه زورههههههه بابا !

 

 

 

 آخيييي چقدر زود دوس شدي با آقا اسبه، سواركاران كوچولوي ناز

 

 

اولين تحربه هتل هم براتون هتل جهانگردي سمنان و گركان بود. بعدم رفتيم قم و جمكران. واسه اولين بار حرم حضرت معصومه (ع) رو هم ديدين. با همه سختيهاش واقعا خوش گذشت و يه تجربه تازه بود ديگه. ايشالله سفراي بعدي بمونه واسه وقتي كه لاقل يه كوچولو بزرگتر شده باشين.

پسندها (4)

نظرات (0)