پرنیان و پانیاپرنیان و پانیا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

پروانه های زیبا پرنیان و پانیا

روزهای دلتنگی

1393/7/30 10:57
نویسنده : مامان زهره
1,907 بازدید
اشتراک گذاری

تو این ماه باباجون امیر واسه چند روز به مونیخ سفر کرد. اونجا یه همایش بزرگ جهانی بوده که فقط تعداد انگشت شماری از ایران دعوت شده بودن و خدارو شکر باباجون هم یکی از اونا بوده. بعد این سفر هم یکی دیگه از شرکت های بزرگ دنیا که اسپانسر تیم فوتبال دورتموند هم هست باباجونو به همراه چند نفر از بزرگان به یه سمینار و بازدید از کارخونه و نمایش تجهیزاتش دعوت کرده که قراره تو هانوفر و فرانکفورت برگزار شه. ما به باباجون امیر افتخار می کنیم و از خدای مهربون براش سلامتی و موفقیت های روزافزون طلب می کنیم.

خلاصه درست فردای روزی که باباجون رفت مامان با یه صحنه فوق العاده احساسی روبه رو شد.

نقل داستان از زبون مامان زهره: من در حال درست کردن غذا تو آشپزخونه بودم که به نظرم اومد از دوقلوهای نازنازی مامان خبری نیس و صدای بازی و خنده شون از تو اتاق نمیاد. از اونجایی که منم عادت دارم هرازگاهی سری به نازگلهای قشنگم در حین بازی و خلوت شون بزنم تا اتفاقی براشون نیفته و یا کشمکشی بینشون بالا نگیره سراسیمه خودمو به اتاقشون رسوندم ولی در نهایت تعجب دیدم که اونجا نیستن. یعنی کجا ممکنه رفته باشن؟

سریع السیر رفتم تو اتاق خواب خودمون و اونوقت با این صحنه رمانتیک و احساس برانگیز مواجه شدم. دخترکان با احساس و لطیف من قاب عکسی که عکس من و همسری توش بود و روی پاتختی کنار گلدون نشسته بودو برداشته بودن و داشتن به همدیگه عکس بابا امیرو نشون میدادن. هربار که پرنیان من میگفت بابا پانیا نفس هم می گفت: نیییییییییییییییس بعدش دوتایی عکس باباجونو میبوسیدن. منم متعجب و البته احساساتی از دیدن این صحنه ها اشکم سرازیر شد و یواشکی دویدم رفتم دوربین رو آوردم چندتا عکس گرفتم و همونجا اونارو برا همسری فرستادم. اونم همونجا بغض گلوشو گرفته و اشکش سرازیر شده. الهی من فدای فرشته های پاک و مهربونم بشم که بی نظیرترین اتفاق شادی بخش زندگی ما هستند خدایا هزاران سپاس تو را....

 

 

 

 

 

 

تو این مدت وقتی از پانیا می پرسیدم بابا جون با چی رفته سفر با دستش یه هواپیما درست می کرد و

می فرستادش رو هوا و صدای اونو در می آورد (هووووووووووووو). وقتی هم که بهش می گفتم فردا باباجون میاد از سر ذوق و خوشحالی می خندید.

خدای مهربون همه مسافرا رو به سلامتی به آغوش خونواده شون برگردون و همه باباهای مهربونو برای نی نی هاشون حفظ کن.

 

امسال همسری شب تولدش کنار ما نبود و مسافر بود. ما هم تصمیم گرفتیم وقتی که برگشت ایران با کمی تاخیر یه تولد کوچولوی چهار نفره براش بگیریم. مامی هم زحمت پخت کیک تولد رو با جون و دل به عهده گرفت و اون شب برامون شب خاطره انگیزی شد. همسر مهربون هم بی خبر از ماجرا وقتی اومد خونه، دید دخملای شیرین عاشق بابایی لباس نانازی شونو پوشیدن و اومدن استقبال از مهربون پدرشون. مامانی و بابایی (همسری) هم به جمع ما اضافه شدن و اون شب مامی زهره با کلکسیونی از غذاها و دسر و سالاد مامان پز همه رو مهمون کرد. بابا جونی عشقولانه تولدت مبارک ایشالا 120 ساله شی و تولدتو تو جمع نوه ها و نتیجه هات جشن بگیری......

 

 

رونمایی از کیک مامان پز

 

 

 

 

الهی من به فدای شما نوگلای مهربون و عاشقم

 

 

رقص دوقلویی...!

 

 

تولد تولد تولدت مبارک

 

 

 

 

مادر به فدای این بوسه های نازت دلبرک شیرینم

 

 

 

 

 

 

طفلی مامانی (همسری) هر موقع که میاد خونه ما باید یه چیزی برای شما بخره اینجا هم اومده تولد باباجون ولی در واقع تولد ناهنگام شما بوده یه جورایی. یه دستش لیتل پونی که عاشقشین یه دستش هم لالالوپسی. بازم ممنون مامانی

 

 

 

 

 

به نظر شما این دوتا دخمل نانازی دارن در مورد چه موضوعی با هم گپ می زنن؟

 

 

 

 

اینم چندتا عکس از سمینار باباجون مارکوپولو

 

 

 

 

باباجون شب تولدش تو آلمان یه هدیه دوس داشتنی و مورد علاقه هم از طرف عوامل همایش گرفته بود و  اون دعوت شدن برای دیدن بازی بایرن مونیخ و وردربرمن بود. بابا جونم که عشق فوتباااااااااااااااااااااااال...

 

 

 

 

یکی دیگه از بازدیدهای مورد علاقه باباجون تو روز تولدش بازدید از شرکت و کارخونه بی ام و بود که اونجا ماشین های آینده این کمپانی که قراره در آینده وارد بازار شن و به نمایش گذاشته بودن.

 

 

و البته ما هم از سوغاتی های قشنگ باباجون ممنونیم.

 

دخترکان نازنینم زودتر بزرگ شین تا چهارتایی بتونیم بریم سفر

پسندها (16)

نظرات (3)

مامان محمدطاها
26 آبان 93 15:33
مامان جونشون تورو خدا حتما یه اسپند واسشون دود کن تا چشم نخورن
مامان زهره
پاسخ
مرسی دوستم حتما، خاله های پرستارشون همیشه این کارو انجام میدن
سولماز
28 آبان 93 21:53
سلام مرحبا به شما مامان وهمسر نمونه با وجود دو تا بجه خسته نباشی دنیا به کامت باشه
مامان زهره
پاسخ
ممنون دوست خوبم. خسته نباشیند رو باید به شما گفت با وجود سه فرشته نازنین !
مامان زهره
9 آذر 93 15:15
ایشاله هر چهارتا تون سلامت باشین خدا سایه پدر رو از سر فرشته هاتون کم نکنه
مامان زهره
پاسخ
ممنون دوست خوبم