تابستانه شیرین تر از عسل
بعد از یک غیبت نسبتا طولانی دوباره فرصتی دست داد تا برگردم و وب خانم کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی ام را آپ کنم. این روزها با وجود مشغله های بی حد و حساب مامان زهره و کودکان وروجک و سرشار از انرژی اش که فضای خانه را مانند بمب می ترکانند زمان زیادی برای انجام کارهای جانبی نمی ماند. اما من مادر همچنان بر سر عهد و پیمان خود برای ثبت خاطرات عزیزترینهایم پا بر جا هستم و هستم و هستم....
بعد از یک غیبت نسبتا طولانی دوباره فرصتی دست داد تا برگردم و وب خانم کوچولوهای نازنین و دوس داشتنی ام را آپ کنم. این روزها با وجود مشغله های بی حد و حساب مامان زهره و کودکان وروجک و سرشار از انرژی اش که فضای خانه را مانند بمب می ترکانند زمان زیادی برای انجام کارهای جانبی نمی ماند اما من مادر همچنان بر سر عهد و پیمان خود برای ثبت خاطرات عزیزترینهایم پا بر جا هستم و هستم و هستم....
دخترکان نوپا و آرام دیروزمن امروز کودکانی سرشار از هیجان و بازیگوشی و انرژی های مضاعف شده اند که انگار خستگی و استراحت برایشان مفهومی ندارد. استقلال رفتاری و گفتاری آنها از کوچکترین کارها مانند خوردن غذا و رفتن به سرویس بهداشتی و مراقبت و نگهداری در امور محول شده به آنها مانند آوردن صندلی و بالا رفتن از آن برای شستن دستها و صورت و گاهی لیوان شان و یا دم اسبی بستن موهای همدیگر و آراستن با کش و گیره و گل سر و لیف و صابون زدن دستها و پاها و کف مالی با شامپو در حمام، تا لالایی خواندن برای دو عضو جدید خانواده ما یعنی محمد امین دوس داشتنی دایی مجید و گلسا نقلی عمو ایمان سر به فلک کشیده است. و مادر در حیرت اینهمه پیشرفت های روز افزون و نجومی عزیزترینهایش گاه احساس می کند شاید دیگر نیازی به مراقبت و نظارت او نیست و کوکانش بهتر از او همه چیز را می دانند!
این روزها مادر دیگر هیچ واژه نامفهومی برای ترجمه واژگان دلبندانش ندارد و آنها با هوش سرشار خود پا را ازین مرحله نیز فراتر گذاشته اند. بخش اعظم اشعار کودکانه خوانده شده در کتاب های داستان و اشعار کودکانه سی دی های خاله ستاره کلیله و دمنه و ترانه های تکرار شده را پیش تر از خواننده و راوی و قصه گوی داستان می خوانند و پیش می روند... و برای به خاطر سپردن و ضبط هر حرفی تنها کافبست که آن را تنها یک بار ولو با صدایی آرام شنیده باشند و از آنجایی که خزانه واژگان انگیسی آنها نیز به تناسب سن شان بدک نیست نقشه مکالمه به زبان انگلیسی هم گهگاه با شکست مواجه می شود.
خلاصه اینکه قصه شنگول و منگول را به طور کامل برای مادر می خوانند تا او را بخوابانند و ترانه عزیز من، گل من، تولدت مبارک.... را برای روز تولدم پیشاپیش سر می دهند. چشمان تیزبین و حواس شش دنگ شان خوب ریز تا درشت کلام و رفتار دیگران را می پاید و بهتر از اصل آن به اجرا می گذارد...
این روزها حلاوت و شیرینی مادر شدن را وقتی مورد خطاب عاشقانه دلبرکانم قرار می گیرم بیشتر می چشم و مستانه به خود می بالم. واژگان مامانم، گل قشنگم، مامان خوشله، عشق قشنگم، عشقم .....تار و پود جان مرا از نو می بافد و شراب عشق در جام وجودم می ریزد....
نجوم شناسهای کوچک خانه مان هر بار که ازخانه به قصد گردش و یا میهمانی خارج میشویم با کنجکاوی تمام به آسمان نگاه میکنند و چشمان پر از سوالشان ماه و ستاره های ریز و درشت را خیره خیره دنبال میکند و اندکی بعد به مادر می گویند: "مامان جون ماه بزرگه.." و هنوز جمله خواهر به پایان نرسیده کوچولوی شیرین دیگر من با زبان شیرین تر از عسلش می گوید "ستاره ها کوچولن مامان جونم..."
"الان خورشید خانم خوابه مامانم ... فردا میاد مامان جونم.. بعدش دستای من میسوزه چون آفتاب داغه.."
و بعد از این جملات نوبت به پرسیدن نام ماشینهای جورواجور و رنگارنگ خیابان می رسد.. مامان جونم این باسه (bus)..نه خواهر جونم نی نی باسه( mini bus) ...اینم بانته (وانت)...ایناهااااا ون....این پراید خواهر جونم ... رنگش سفیده....
یا به وقت سرسره بازی وروجک های شیرین و دلربای مادر نی نی هایی که با کفش مسیر سرسره را برعکس بالا می روند مورد خطاب قرار داده که "ای نی نی بد! این کار بد... برو پایین... لباسهای من کثیف میشه.. کار بد نکن نی نی..." مادر به قربان شما
فلش کارتهای رنگها، حیوانات، و میوه ها دیگر برای عزیزترینهای من رنگ و بویی ندارند چرا که دیری است نام همه میوه ها و رنگهای آنها، حیوانات، اهلی و وحشی بودن آنها و صداهایشان را خوب میدانند. غالب رنگها را می شناسند و کاربرد بیشتر چیزها را میدانند.
آنها گاه بر خلاف میل ما و به لطف دیگران خیلی خوب استاد بازی با پو، subway surf ، بازی های درایوینگ ، نرم افزار کیدز پینتنگ kids painting و امثال آن هستند.
این روزها دوقلوهای مربایی من بیننده پر و پا قرص برنامه خندوانه هستند و پانیا با صدای بلند فریاد می زند: حال پرنیان چطوره؟ پرنیان با صدای بلندتر: عالییییییییییی و بخشی از ترانه ایران ایران را با حاضرین استودیو همراهی می کنند.
مادر هم که با هر بار ورود به خانه باید آماده باشد تا دو بار در خانه به روی او باز شود و باز بسته شود تا کوچولوی نازنین دیگر در را دوباره به روی او باز کند و دوباره سلام و دوباره دست دادن...در غیر اینصورت فریاد ها بالا میگیرد و وای بر مادر اگر صبوری پیشه نکند...و بلافاصله باید مادر پاسخگوی این سوال تکراری باشد: چی آوردی مامان جونم؟ یا چی خریدی مامان جونم؟
ماکارونی غذای مورد علاقه این روزهای دلبندان من است و سیب زمینی سرخ شده ناخنک مورد علاقه پانیا، جامپینگ بر روی سرسره های بادی علاقه بازی بیرون از خانه فنچولک های من و خاله بازی و آشپزی با قابلمه های رنگارنگ کودکانه، بازی داخل منزل آنها، پوشیدن دامن همان چیزی که با دنیا عوض نمی شود مخصوصا اگر همراه شود با رفتن به عروسی...رفتن به آنجایی که کتابها و رسانه ها آن را مهد کودک معرفی میکنند آرزوی آنها و درخواست لحظه به لحظه آنها از من، رفتن به پارک برای بازی است.
بهترین و دلچسب ترین اتفاق نیک یک ماه اخیر همراهی پرنیان من برای نشستن بر سر میز نهار و شام خانواده و خوردن غذاهای مختلف به شکل میکس و له نشده است که بالاخره مادر را از اینهمه دردسر آماده سازی غذاها و محدودیت نرفتن به سفر و امثال آن نجات داده است. پانیا دخترک نازنین من چند صباحی است که مفهوم خواب دیدن را درک کرده و هر صبح با چشمان نیمه بسته و هیجان تمام آن را با شیرینی تمام برای مادر تعریف میکند و مادر هم شش دنگ حواسش را دست فسقلی نازنینش میدهد.
آری دخترها شیرین ترند، دوس داشتنی تر و مهربان تر... زبل ترند چرا که راه و رسم دلبری را از همان ابتدا خوب می دانند و می فهمند..
خدای مهربانم نمی دانم چطور میتوان راه و رسم تقدیر بی نهایت را که در شان و مقام تو باشد یاد گرفت اما با همین کلام کوچکم برای همه این روزهای شگفت انگیز شیرین تر از عسل مادرانه و داشتن این دو پرنده کوچک خوشبختی که زندگی مرا با وجود نازنینشان خوشرنگ کرده اند تو را سپاس می گویم.
سپاس از وجود مهربان و دعاهای کودکانه جان نوازشان وقتی که با شیرینی تمام می خوانند: خداجون مامان جونم سالم باشه...بابا جونم اوف نشه ...خواهرجونم اوف نشه..مامانی بابایی سالم باشن.... و چشمان بی قرار من از اشک لبریز می شود و می بارد..
تو را سپاس که پس از آن اتفاق بدی که برای دلبند مادر، پرنیانم، آرام جانم، رخ داد..آن سقوط پر سر و صدا و تکان دهنده از روی تختخوابش در حالی که از روی گارد برای به صدا درآوردن لالایی خوابش خم میشود و دهانش پر خون، او را از هر آسیب و گزندی به دور داشتی که تو مهربانترینی برای من و کودکانم... عاشقانه دوستت دارم بهترین نگاهدار و حافظ عزیزترینهایم...
خداوندم....مهربانم....فرشته های پاک و معصومم را به تو می سپارم.
و مادر به همین روزانه های شیرین، دل گرم و آرام است.
معجزه های شگفت انگیز زندگی من تا هستم قلبم برای شما و با شما می تپد.
و مابقی روزانه های عاشقی ما به روایت تصویر
پیش به سوی حیات وحش...
مگه گل هم سایه داره؟
اینم سایه هامون خواهر جون...
پرنیان عاشق و اتاق جدیدش....وااای که عاشق اتاقشه و بیشتر از صد بار نام حیوانات روی دیوار را تکرار کرده..
تولد امیر حسین یکساله و البته تصاحب موتور پسملی میزبان...
بدون شرح.....!
عافیت باشه عزیز دل مادر....
وقتی پرنیان اوج می گیرد.......
قهرمانان ریسینگ.....!
کجایی نوزادی که یادت بخیر...
چی شده عزیزم ؟ چرا ناراحتی عمر مادر؟
بخند جان مادر...
لاکی جون دوست جدید دوقلوها..
عاشقتونم...فقط همین
ببخشید آقا؟ سفارش داشتیم چند تا سبد گل می خوایم... و در آخر آقای گل فروش که دوتا عروسک گوگولی به پرنیان و پانیا هدیه میده...
ای جونم که شما انقد عاشق جوجو هستی عزیز دل مادر...
باغ بی حصار پرنده ها که بهتره اسمش و بذاریم باغ طاووس ها چون بیشتر طاووس داشت
روز دخترکان نازنینم و سورپرایز خانوادگی کوچولوی مامانی و بابایی و دایی جونا..
ممنونم از این همه لطف و مهربونی...
و دلبندان مادر که روز دختر را با سالروز تولد اشتباه گرفته اند و اصرار به روشن کردن شمع ها و مراسم برش کیک دارند...!
فیگور و میپسندی مامان من..؟
پس از یک آتش سوزاندن جانانه و دلبندان خسته من
عشقولانگی های لطیف خواهرانه.....
دوقلوهای حسود..سارا و علی، نوه های من.. البته مامانی هیچ نقشی در نامگذاری نوه های دلبندش نداشته
یادش بخیر کودکی و خاله بازی شیرینش...
مادر به فدای شما عزیزترینهایم...
از همه دوستانی که در این مدت به ما لطف داشتند و ما رو با کامنت های سرشار از لطف و مهربونیشون خوشحال کردند و مامان زهره به دلیل مشغله های فراوان نتونست بهشون پاسخی بده ممنون و عذرخواهم. روی ماه همه شما عزیزان را میبوسم و قول میدم که در اولین فرصت بیام پیشتون..
مامان زهره