پرنیان و پانیاپرنیان و پانیا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

پروانه های زیبا پرنیان و پانیا

پانزده ماهگيتون مبارك

1393/3/23 12:22
نویسنده : مامان زهره
1,505 بازدید
اشتراک گذاری

پونزده ماهگي پانيا و پرنيان دوقلوهاي مامان پر از ماجراجويي  و هيجان بود.

اين ماه پر بود از خبراي خوب، مهموني، دد و تفریح. شما هم روز به روز شيرين تر و البته خانم تر ميشين. واقعا ديگه جايي رفتن با شما به آدم مي چسبه

 

تو اين ماه يه مهموني بزرگ تو خونمون داشتيم و روز ميلاد امام حسين و حضرت ابوالفضل رو جانانه جشن كرفتيم و حدود 110 نفر مهمون دعوت كرديم.

 

آخ جوون خونمون جشن داريم به صرف شيريني، بستني، ميوه، شكلات، كيك، آش، پيراشكي و البته دسر..

 

اين كيك هديه دردونه هاي مامان به بچه هاي بي سرپرست يه كانون بهزيستي بود.

 

 

اينها هم گيفت هاي جشن ميلاد از طرف دوقلوهاي ناز به ني ني هاي تو جشن بود كه حدود 30 نفر بودن.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پشت صحنه و عوامل زحمت کش جشن

 

 

 

 

فردای جشن-كارتون سواري هم عجب كيفي داره ها

 

 

 

عجب گوجه سبزي!

 

 

راستی تو اين ماه خيلي قشنگ صداي حيوونا رو ميتونين دربيارين.

مامان: ببعي ميگه   دوقلوها: بع بع

مامان: جوجو چي ميگه          پرنيان با صداي نازكش: جي جي جي

آقا گاوه،‌هاپو،‌آقا كلاغه، پيشي و .....

اين روزا خيلي عاشق پازلاتون شدين و همش درخواست ميكنين من برم بيارمو شما هم بازي كنين. آفرين دخملاي باهوشم

 

 

 

 

اين تاب دوقلو هم منو بابا جون از دبي واستون خريديم شما هم حسابي عاشقش شدين و دست بردار نيستين

واسه خودتون هم ميخونين تاب تاب تاب هو هو چيك چيك. آخه مگه قطاره نفساي مامان

 

 

 

 

 

 

 

سوار اين زنبور هم كه ميشين بلند بلند ميگين پيتيكو پيتيكو پيتيكو پيتيكو. من فداي شما بشم

 

 

 

 

 

 

اين روزا از بس كه عاشق آشپزخونه و غذا درست كردن و هم زدن اون و چيدن ظرفا تو ماشين ظرفشويي شدين كه مامي هم رفته يه ست كامل از اين لوازم بازي آشپزخونه واستون خريده. فك كردم واسه شروع همينا كافي باشه. يه كوچولو كه بزرگتر شدين ميخوام يه آشپزخونه توپ برا اتاقتون از Disney بخرم. اينو تو يكي از سفراي خارج از كشور تو يه فروشگاه ديدم . واقعا محشر بود.

 

 

 

  پيش بسوي كيدز كلاب

خواهرجون خودتي نشناختمت...

 

 

 

 

 

نازي ني ني  (حد و حدود خودتو رعايت كن ميدوني كه اينجا مال منه و نبايد نزديك شي)

 

 

 

 

خوب نگاه كن ياد بگيري خواهر جون، اينو اينطوري ميندازي

 

 

خودم بلدم، بشين نگا كن

 

 

خوب مادرجان بگو ببينم مشكلت چيه؟

 

 

 

 

 

 

تولد زهرا دختر عموي پانيا و پرنيان- البته تعجب نكنيد ما قبل از اومدن میزبان رسیدیم....!

 

 

 

 

آماده پياده روي با كفشاي بوق بوقي

 

 

 

خواهر جون بيا بالا ديگه

 

 

 

 

اولين گامهاي مستقل پرنيان دردونه. آفرين دختر قشنگم تو ميتوني البته اگه نخوای همزمان تی وی هم نگاه کنی. شکلات خانم من تا امروز میتونه ده قدمی راه بره. براوووووووووووو به اینهمه پیشرفت. موش بخورتت

 

 

ببينم ميتونين به همين زوديا مامان بابا رو خوشحال كنين . آخه خدا ميدونه ما چقدر بي صبرانه منتظر راه افتادن شما هستيم. واقعا ديگه بغل كردن شما برامون سخت شده. چشم به راه تاتي كردنتون هستيم تا يه جشن قدم توووپ بگيريم واستون.

 

 

اينم اولين تجربه شهر بازي رفتن دوقلوها با هم تو جزيره جادويي. چشمتون روز بد نبينه خودتون قيافه پانيا رو ببينين و قضاوت كنين. عسل مامان دوست نداشت سوار شه چون ميترسيد. حتي كفشاشو پرتاب ميكرد. درست برعكس خواهر جونش كه عاشق شهربازيه. خدا رو شكر چون به اتفاق ماماني و بابايي (مامان و باباي همسری) رفته بوديم. اونا هم كمك كردن تا پانيا علاقه مند بشه. پانيا جونم وقتي مي ديد خواهر جونش اينقدر داره بهش خوش ميگذره اونم علاقه نشون داد و استقبال كرد. بعدم رفتيم هايپرماركت سان سيتي خريد. ماماني هم دو دست لباس خوشگل دوقلوها رو مهمون كرد.

 

 

 

 

نخود چی های خوشمزه من

 

 

 

 

 

عاشق استخر توپ هستين...

 

 

 

 

هفته بعدم با ماماني و بابايي ديگه دوباره رفتيم سرزمين عجايب تا ببينيم ترس پانيا خانم ريخته يا نه و از همون موقع به بعد هر روز ميبريمتون بيرون تا بازي كنين. از پارك سر كوچه گرفته تا شهر بازي

خلاصه خداروشكر اين روزا خيلي بهوتن خوش ميگذره. شما هم حسابي بد عادت شدين.

هر روز صبح كه بيدار ميشين ميدوين كفشاتونو ميارين و ميگين د د، ني ني، تاب تاب، سر سر، آب به (آب بازي). حالا بيا و درسش كن

منم دوست دارم فقط بخورمتون

 

 

 

 

 

دالي خواهر جونم

 

 

مامي به نظرت برم تو اين تونل؟

 

 

هنرمندان بزرگ در كيدز كلاب در حال خلق اثر جديد

 

 

 

 

 

اولین دوست خاله بازی دوقلوها

 

 

 

الوووووووووووووو

 

من بازم میخوام بازی کنم مامان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گاهي هم به هواخوري تو حياط خونه راضي ميشين

 

 

 

 

 

 

آخي عكساي تولدمون يادش بخير چه شبي بود

 

 

عاشقتونم شکوفه های بهاری من

 

 

پسندها (2)

نظرات (2)

fafar
11 آبان 93 10:55
سلام مامانی مهربون. وای نمیدونید چقد عاشق فرشته هاتون شدم. این دوتا واقعا مثل دوتا پروانه رنگارنگ و لطیفند. از طرف من حسابی ببوسیدشون. من همیشه میخونمتون ولی راستش خیلی اتفاقی و به تازگی پیداتون کردم. امیدوارم همیشه شاد و خندون و سلامت باشید. منتظر آپ های گاه و بیگاهتون هستم
مامان زهره
پاسخ
سلام دوست خوبم لطف شماس ممنونم از اینکه بهمون سر میزنی. برای شما هم بهترینهارو آرزو میکنم.
مامی حنان(وبلاگ روچک)
11 آبان 93 10:57
سلام.خداحفظشون کنه.به سلامتی بزرگ شن و عروسیشون رو برگزارکنید
مامان زهره
پاسخ
ممنون خاله جون