دوماهگیتون مبارک

سلام نفسای مامان به سلامتی دوماهه شدین دیگه. زمان به سرعت برق و باد میگذره و مارو همراه خودش به جلو می بره. امروز اومدم پست دوماهگی تونو کامل کنم. این ماه همراه خودش روزهای تلخ و شیرینی داشت. تلخ مثل واکسن دوماهگی و اشکهای بی طاقت مامان زهره و شیرین مثل اولین هواخوری در پارک با کالسکه، رفتن به آتلیه، وزن گیری عالی شما ،شیرین کاری های جدیدتون و لذت بالیدن و بزرگ شدن شما فرشته ها..

وقتی برای واکسن دوماهگی تون رفتیم بعد وزن گیری دکتر رفت سراغ قطره فلج اطفال که اول از پانیا جون شروع کرد در حالیکه پرنیان جون لالا بود. همین که دکتر قطره رو ریخت پانیا شروع کرد به گریه و جیغ و داد.  بلافاصله پرنیان هم از گریه خواهر جونش احساس ترس کرد و زد زیر گریه. من که دیگه طاقت دیدن این صحنه هارو نداشتم از اتاق بیرونم کردن و مابقی داستان (واکسن هپاتیت به دست و سه گانه به پا).............

قبل از رفتن به مطب دكتر

الهي قربونت برم كه انقدر ناز خوابيدي

پرنیان مامان خیلی زود آروم شد. بعدش هم اصلا گریه نکرد و حتی تب هم نکرد و تموم شد. در عوض پانیا عسل شب نتونست بخوابه مرتب گریه می کرد و تب داشت. هر چهار ساعت استامینوفن میگرفت و بیقراری میکرد. به هردو قبل رفتن استامینوفن داده بودیم و کمپرس یخ نا 24 ساعت مرتب انجام میشد.

و حالا به قسمت شیرین ماجرا می رسیم اولین هواخوری پرنسس پرنیان و پرنسس پانیا با کالسکه تو یه روز  زیبای بهاری، هوای مطبوع، آسمانی صاف، به اتفاق مامانی و خاله و مامان جون

پیش به سوی بوستان پرنیان

اولين عكس دونفره ناناز خانما تو حياط  خونه شون

عاشقتونننننننننم نفساي من