جشن تولد دوسالگی
جشن تولد بهانه های زندگیم... ریشه های وجودم... عروسک های نازنینم و دخترکان بی همتایم پرنیان و پانیا امسال در دومین سالروز خود در تاریخ 19 اسفند 1393 و در آستانه بهار زیبای طبیعت ساعت 7 شب برگزار شد. تولدی با تم پرنسس و به رنگ صورتی با حضور دو پرنسس صورتی و عاشق یکدیگر....
جشن تولد بهانه های زندگیم... ریشه های وجودم... عروسک های نازنینم و دخترکان بی همتایم پرنیان و پانیا امسال در دومین سالروز خود در تاریخ 19 اسفند 1393 و در آستانه بهار زیبای طبیعت ساعت 7 شب برگزار شد. تولدی با تم پرنسس و به رنگ صورتی با حضور دو پرنسس صورتی و عاشق یکدیگر....
امیدوارم جشن تولد 120 سالگی شان را درجمع نوه ها و نتیجه هایشان در کمال سلامت و شادمانی و دلی سرشار از عشق با یاد مادر عاشقشان جشن بگیرند. و همیشه بدانند که بزرگترین رویداد خوشایند و ماندگار زندگی پدر و مادرشان بوده اند. عاشقانه دوستتان دارم عزیزترینهایم.
و خدایم را هزاران بار شاکرم برای زیباترین و بی نظیر ترین دو سالی که با شما سپری کردم.
خدایم، مهربانم، فرشته های کوچکم را به تو می سپارم . خدایا پشت و پناهشان باش و از گزند چشم های بد و نگاه های شوم و نظرهای تنگ و سنگین و هر چه بلا و بدی و بیماری و نا میمونی و ناراحتی است در امانشان بدار که تو بر هر کار توانایی. فرشته های من، آرام جانم، شکوفه های بهارم روز شکفتنتان تا ابد زیباترین روز زندگی من خواهد بود...
دومین سالروز حضورمهربانتان در روح و جان و زندگی مادر و پدرتان مبارک
و اینک مابقی داستان به روایت دوربین....
کندی بار پرنسسی تولد......
خیلی از آپشن های این بوفه دست ساز مامان بود
و شکلات هایی به شکل قلعه و کالسکه و تاج پرنسس....
و دو پرنسس شاد و عاشق فوت کردن شمع تولد........
خواهر جون حاضری؟...3 ...........2..........
1...........فووووووووووووت
مبارکهههههههههههههههههههههه
حالا آماده می شیم واسه رقص دو نفری....!
قربون این ژست قشنگت شیرینی زندگی من....
نفس مامانی شما......دالیییییییی
ببینم جنس لباسم چیه؟
مرغ عشقهای من...!
پدر مهربان....
اولین هدیه تولد که از شدت بزرگی بدون کادو شدن آمد و شاخه گلی زینت آن بود. به سرعت رونمایی شد و مورد توجه و علاقه پرنسس خانمها قرار گرفت. دست مامانی درد نکنه. چه ماشین نانازی اونم از نوع دو سرنشین
به قول نفسای مامان : میسی مامانی....
با وجود اینکه امسال به همون دلایلی که تو پست 23 ماهگی توضیح دادم، قرار بود یه تولد کوچولو و چهار نفره داشته باشیم باز هم مامانی ها و بابایی های مهربون و خاله مسی عزیز و دایی جون و زن دایی عاطفه دوس داشتنی و شیما جون مهربون مارو تنها نذاشتند و به یاد ما بودن و مارو با حضور گرمشون و کادوهای ارزشمندشون سورپرایز کردن. امیدوارم ما هم بتونیم براشون جبران کنیم. بی نهایت ازشون ممنونم.
و دخترک خسته من در پایان مراسم که هنوز سرگرم بازی است....
مامان زهره