پرنیان و پانیاپرنیان و پانیا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

پروانه های زیبا پرنیان و پانیا

بيست و دو ماهگيتون مبارک

1393/10/21 11:13
نویسنده : مامان زهره
2,192 بازدید
اشتراک گذاری

باورش سخت است اما بیست و دو ماه شیرین سپری شد و مادر هر بار که در ذهن خود فلش بکی به عقب میزند با افتخار تمام خود را صاحب دو فرشته نازنین می داند و می پندارد که اندک اندک در آستانه نزدیک شدن به دومین سالروز میلاد گلهای همیشه بهارش باید به استقبال از روزهای نو بشتابد و خویش را برای مادرانگی های تازه آماده کند و این یعنی عاشقی...! این روزها با حیرت تمام از بالندگی و نبوغ ذهنی و فهمیده تر شدن لحظه به لحظه عزیزترینهایم انگشت حیرت به دهان می گیرم و هربار با خود می اندیشم که چگونه ممکن است اینچنین ....؟؟؟!!!

روزها در پی هم سپری می شوند و زمان بی آنکه اجازه دهد چیزی از سپری شدنش بفهمیم ما را در خویش و روزمرگی هایمان غرقه می سازد و با خود به جلو می برد. روزانه های شیرین این روزها با دو قندک شیرینم پر است از لبخند دل نشین و زندگی بخششان، هر صبح گاه که منتظر بیدار شدنشان می نشینم و دیری نمی پاید که فضای خانه پر می شود از هیاهو و بازی و نشاط کودکی شان آن هم زمانی که مادر هنوز در حال آماده ساری صبحانه و چیدن کاسه خامه و عسل و پوست گرفتن تخم مرغ های خوشرنگ و آراستن آنها به شکل های کودک نواز انگری برد وباب اسفنجی و آقا گاو ه و خروس همسایه است. و لحظاتی بعد چشم مادر به جمال دو کالسکه زیبا روشن می شود که نوه هایش در آن لمیده اند و آماده گردش با مادرهایشان هستند و فریاد کودکی پرنیان من که مرا به استقبال صبحگاهی از نی نی خود دعوت می کند و بای بای شیرین پانیا که با فرزندش به پیاده روی می روند و قند در دل من مادر آب می کند. من هم در حال چیدن سینی صبحانه میروم که کودکانم را، امیدهای زندگی ام را، ضربان هستی بخش حیاتم را به صبحانه ای نیرو بخش دعوت کنم و بانوشیدن اولین جرعه از ابمیوه های مامان ساز فصلی، جانم آرام میگیرد. و پس از آن، نوگلان طناز و پری روی مادر ساعتی را به مادرانگی با دلبندانشان و بازی و جامپینگ و حل پازل در اتاق خود می گذرانند. و من خوب میدانم که پیشتر باید برای ساعتی بعد و وعده ای بعد آماده باشم. نیمروز خانه ما همراه است با استراحت و بازی و آموزش و خرید و البته تفریح، حال در قالب یک پیاده روی ساده، سرک کشیدن به غرفه های کتاب و آموزش فروشگاه های کتاب کودک، هیاهو و بازی در یک فضای سبز یا شهربازی و یا کیدز کلاب، خریدهای گاه و بیگاه خانوادگی و یا رفتن به مراسم و میهمانی های دوستان و اقوام. و در این میان مادر هر چند وقتی بساط درست کردن کیک و کوکی و شیرینی های دلخواه خانواده را نیز به پا می کند و دلبرکان نازنین خود را به همکاری فرا میخواند و در این میان با همکاری خاله مریم (پرستار مهربون عزیزکانم) سری هم به کتاب و مقاله و راست و ریس کردن برنامه های روز بعد می زند. عصرهای زمستانی و گرم خانه ما ساعت خوبی برای آموزش و یادگیری و رویارویی با واژگان جدید فارسی و انگلیسی و مهارت در بازی و خلاقیت و کاردستی سازی و نقاشی و موسیقی است. و این بخش بسیار مورد استقبال دلبرکانم واقع می شود. و طولی نمی کشد که پدر خانواده  با دستانی پر از خریدهای جورواجور از راه میرسد و فریاد شادمانی دلبندان نباتم که دست در دست هم با شادی طول سالن تا ورودی را با سرعت هر چه تمام برای پریدن در آغوش پدر مهربان می دوند همه خانه را پر میکند و کشمکش بر سر مالکیت کیسه های رنگارنگ خرید و آوردن آنها به آشپزخانه و سرک کشدن به محتوای آنها بالا می گیرد. و حالا نوبت تجربه بازی با پدر است و ساعاتی که نمی فهمیم چطور سپری میشوند. و بالاخره شب های آرام خانه ما از راه میرسد و سکوت خانه را پر میکند و فرشته های آسمانی و پاک من، آرام جان پدر و مادر با آرامش هر چه تمام با نوازش و لالایی پدر و مادربه خواب می روند و من هم فرصت  رسیدگی به کارهای باقیمانده را غنیمت می شمارم و هنوز ساعتی نمی گذرد که دلم برایشان به شدت تنگ می شود، برای بیدار بودن و شیرین کاری ها و شیرین زبانی هایشان  و احساس می کنم چیزی را این میان کم دارم و این  هم رازعاشقانگی مادرانه ای دیگراست و بس...!

 

 

 

 

 

 

من و باباجون اين کتابهارو از شهر کتاب براتون خريديم تا با هم شروع به کارکردن کنيم.

 

 

 

خواهرجون ببين  yo yo

 

 

براوو به دخملاي باهوش و علاقه مند خودم

 

 

 

 

 

عاشق تکرار کلمات از روي فلش کارتتون هستين. مادر به فداي شما

 

 

 

pockets 1 رو هم با همديگه شروع کرديم. شما هم واقعا علاقه نشون دادين و از انجام تمرينهاش لذت مي برين. البته نبايد تايمش طولاني بشه چون خسته ميشين. واسه همين  وسطش گاهي بلند مي شيم و ميريم پاي پوسترها A B C D رو با آهنگ ميخونيم و دست ميزنيم...

 

 

 

 

 

پانيا جون رو فلش کارتت چي نوشته؟

خرگوش خانم مامان:  jump

 

 

 

 

ابتداي اين ماه با روزهاي سخت و شبهاي بيدار باش آغاز شد و اين اولين تجربه بي خوابي و گريه هاي بي دليل دخترک کوچکم پانيا در شب هاب بلند زمستان بود. چند شب بود که پانيا کوچولوي من دخترک شاد و خنده روي روزها، هنگام خواب شبانه بيقراري ميکرد و پس از به خواب رفتن سخت چندين بار تا سپيده دم بيدار مي شد و با فرياد گريه ميکرد. انگار که از چيزي ترسيده باشد و البته اين ترسهاي شبانه يا اسمش را هر چيز ديگر بگذاريم مقتضي سنين دو تا پنج سال هستند و من هم مقالات زيادي خونده بودم و از دوستان و همکاران پزشکم شنيده بودم. اما خدارو شکر با کمي تغيير در برنامه استراحت و خواب روزانه و بازي هاي آن و دعوت به آرامش شيرينکم اين مشکل خيلي زود حل شد و اميدوارم تکرار نشود. در هر حال شب زنده داري هاي آن شبها روزانه هاي همگي مان را به کسالت و خروجي کاري و فکري پايين دعوت ميکرد. اما به خوبي به پايان رسيد. پانيا دخترک نازم از فرط بي خوابي هاي شبانه روزها مظلومانه در کنج کاناپه کز مي کرد و بي آنکه کسي را متوجه خودش کند آرام به خواب فرو مي رفت.

 

 

و اما یلدا این شب زیبا، یادگار ریشه و اصالت ایرانی، کانون شب نشینی ها و بزم های خانوادگی لذت بخش در بلندترین شب سال و در آستانه تحول فصلی به فصلی دیگر باز هم از راه رسید و اولین رویارویی پاستیل عسلی های من بعد از دوران نوزادیشون با این شب در بیست ودومین ماه زندگیشون واقع شد. دخترکان نازنین من امسال یلدا رو در بزم های مختلفی تجربه کردند..

 

 

 

سی ام آذره و یک  شب زیبا

یه  شب بلند به اسم شب یلدا

 

شب شب نشینی و شادی و خنده

شبی که واسه ی همه خیلی بلنده

 

همه ی اهل خونه خوشحال و خندون

آجیل و شیرینی و میوه  فراوون

 

شب قصه گفتن و یاد قدیما

قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما

 

شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره

جای پاییز رو زمستون می گیره

 

ننه سرما باز دوباره برمی گرده

کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده

 

 

 

 

هندونه هاي شيرين و خوشمزه مامان عاشقتونم آماده اين بريم مراسم شب يلدا؟

 

 

قربون مهربونيتون برم من شيرين عسلاي مامان

 

 

 

 

آفرين به اينهمه ذوق هنري زن دايي عاطفه

 

 

 

 

اين آجيلارو مامي زهره تزيين کرده البته به سختي ! آخه هر بار که ميومدم بشينم قبل من مشتاتونو از بادوم و پسته پر ميکردين و پا به فرار ميذاشتين و منم بدو دنبال شما عروسکاي قشنگم...

 

 

 

 

اين شارلوت انار هم مامان پز بود و واقعا خوشمزه از آب دراومد. جاي دوستان خالي..

 

 

 

مراسم انار خورون فسقلي هاي يک سال و چند ماهه من

 

 

 

کشف وسيله اي جديد در منزل ميزبان مراسم و دور از چشم ايشان.... خدا بخير بگذرونه

بله درست حدس زديد شيطنت از نوع پرنياني و پانيايي البته از سر کنجکاوي!

 

 

 

 

 

 

جشن يلداي نوعروس و دوقلوهاي من در بزمي ديگر....

 

 تکيه بر جاي عروس و داماد...!

کفشدوزک کوچولوهاي پارسال من و  يلداي کفشدوزکي امسال به ياد سال قبل

دلم واسه اين لباستون يه ذره شده بود و منو برد به سال قبل.... چه شبي بود

 

 

تحقيق و تفحص دوقلويي...!

 

 

 

انگشت حيرت چرا فنچولک مامان؟

 

 

 

 

 

 

به به دهنم آب افتاد..

 

 

 

 

تو این ماه بابایی مهربون (بابای مامان جون) که مدتی از بابت دیسکوپاتی های ناحیه کمر ناراحت بود به اتاق عمل رفت و توسط یه پزشک حاذق عمل شد. خیلی روزای سختی بود و ما با همه وجود از خدای مهربون ممنونیم که عمل بابایی به سلامتی و خوبی انجام شد و در حال حاضر که یه مدتی میگذره حال بابای خیلی بهتره. پانیا عسلی هر بار که مامان از بیمارستان بر میگشت خونه بدو میومد استقبال مامان و دستش رو به کمر کوچولوش میزد و می گفت بابایی اووف؟ مادر به فدای تو دختر مهربون و دل نگرون بابایی نفسک من..

 

عيادت بابايي و دوقلوهاي با احساس من...

 

 

 

 

از طرفی مامانی (مامان همسری) تو این ماه به یه سفر زیارتی رفت که حدودا بیست روز طول کشید و کلی سوغاتی های خوشگل براتون آورد. دست مامانی درد نکنه که انقدر مارو دوست داره...

آماده برای رفتن به استقبال مامانی....

 

 

 

 

 

 

قربون اين دم اسبي نانازت برم من

 

 

تقديم به ماماني خوبم

 

 

 

 

آفتاب نه چندان گرم زمستانی در یک ظهر روز تعطیل ما رو روانه بوستان نزدیک خونه برای بازی و البته مراسم آفتاب گیرون کرد....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بدمينتون با توپ بادي اونم از نوع بزرگ ! حق دارين اگه نديده باشين ولي به زودي به ليست رشته هاي ورزشي اضافه ميشه

 

 

 

 

 

مامان ببين چي پيدا کردم؟

 

 

 

 

 

 

 

پرنیان و پانیا در مکان موردعلاقه شون...............شهربازی  شهربازی

 

 

 

 

 

بذار تابت بدم خواهري...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جشن عبادت نگین جون و باز هم کن فیکون کردن مراسم،‌اين بار کشمکش بادکنکي!

 

 

 

 

 

 

قربون اين گيسوي کمندت برم..

 

 

 

 

 

 

 

تو اين ماه بابايي و عمو حسين (شوهر خاله همسري) براتون اين آقا خروسه و خانم گاوه رو هديه آوردن و شما هم که ديگه نگو يه دل نه صد دل عاشق اين دوتا جونور شدين. مدام دکمه رو ميزنين و اينا هم شروع به متر کردن طول سالن ميکنن يکي داد ميزنه قوقوليييييييي اون يکي هم با صداي بم ميگه مااااااااااااو  و خلاصه اگه يه رهگذر از پشت در خونه ما رد شه واقعا مي ترسه و فکر ميکنه نکنه الان در باز بشه و ..........!

اما با وجود کنجکاوي هاي بي امون دلبندان من اين دوتا زبون بسته هم خيلي عمر نکردن و اعضاي بدنشونو اهدا کردن به سطل آشغال....!

 

 

نرمش هاي صبحگاهي از نوع دو نفره

 

 

 

 

 

 

پرنيان ناز من اين دخترک شيرين و باهوش يه ماهي ميشه که تو نواختن ساز دهني استاد شده و  واقعا بي نظير برامون ساز ميزنه و مامان جون هم کلي از اين هنرنماييش فيلم گرفته تا يه روزي بتونه به کودکي ناب کودکان معصومش برگرده و اشک شوقي گوشه چشمش خونه کنه. عاشقتونم بندهاي دلم، ضربان قلبم، شيشه هاي عمرم و اميدهاي فردايم. خداوندا به تو مي سپارمشان...

 

 

 

مامي زهره

نظرات (10)

مامی حنان(وبلاگ روچک)
22 دی 93 8:49
خداحفظشون کنه.هزارماشالله.ایشالله همیشه به شادی و گردش باهم درکنارهم تا 120 سالگیمامانشون خسته نباشی
مامان آریانا پرنسس مبارز
22 دی 93 9:21
سلام ... پروانه های ناز 22ماهگیتون مبارک ...انشاا... 120سالگیتون زیرسایه پدرومادر مهربونتونضمنا مامانی خیلی باسلیقه هستین
مامان روشا
25 دی 93 0:48
وای خدای من ، انشاالله خداحفظشون کنه ماشاالله به این مامان زرنگ خداییش من همیشه تو فکر اونایی که دوقلو یا چند قلو هستن بودم ولی با این وبلاگ شما اصلا نظرم عوض شد ،آخه بچه داری خداییش سخته خدا حفظتون کنه برای هم انشاالله
مامان زهره
پاسخ
ممنون عزیز دلم شما محبت داری دوست خوبم ببوس روشا کوچولوی نازو
مامان آنیل
25 دی 93 8:47
مبارک باشه انشالله که شادی و سلامتی همیشه همراه شما و گل های نازنین تون باشه
مامان زهره
پاسخ
ممنون دوست عزیز برای شما هم شادی و سلامتی رو از مهربون خدا میخوام. شاد باشید. آنیل کوچولورو ببوس
مامان محمدطاها
27 دی 93 9:32
22 ماهگیتون مبارک عزیزای خاله آفرین به مامان مهربونتون با این همه مشغله شماها رو اینطور سرگرم میکنه دوستتون دارم
sahar
27 دی 93 15:42
سلام مامان مهربون دوقلوها. 22 ماهگی کوچولوها مبارک. مامان زهره ی عزیز ازتون کمک می خوام... من مدتیه دنبال فلش کارتهای آموزشی و کسب اطلاعات در مورد آموزش حروف الفبا برای دخترم هستم. می شه راهنماییم کنید که آموزش رو از چند ماهگی دوقلوهای نازتون شروع کردین؟ از چه نوعی استفاده کردین؟ آخه انواع مختلف دارن. نگران اینم که دخترم توجه و علاقه نشون می ده یا نه؟ ممنون می شم اگه راهنمایی کنید.
مامان زهره
پاسخ
سلام دوست عزیز، من از سه ماهگی کم و بیش شروع به بازیهای جذاب و فکری آسون و متناسب با سن کوچولوهام کردم و در این مسیر از بیبی انیشتن انگلیسی و پکیج هوشان و brainy baby و یکسری کالکشن های دیگه انگلیسی و فارسی کمک گرفتم و واقعا موثر بود. تا سن زیر یکسال همین روندو دنبال کردم و همیشه سعی کردم کودکانم هیچ موقع خسته و یا اذیت نشوند. پس از یکسالگی مجموعه کاملی از تجربه های مختلف بازی، خلاقیت، یادگیری و هماهنگی رو با مشارکت اعضای خانواده و دوستان در اختیارشون گذاشتم.و بعد از دو الی سه ماه اولین تجربه یادگیری در قالب فلش کارت و کتابهارو شروع کردم و سعی کردم اولویت با زبان فارسی باشد و در کنار اون معادل هر لغت رو براشون به زبان انگلیسی در قالب شعر و بازی تکرار میکردم. منتها هیچ موقع اجبار و سختی در کار نبود. و هیچ تایم تعیین شده و ضوابط نامتناسب برای بازی و یادگیری تعیین نمیکردم تا کودکان من از این مسیر اصطلاحا زده نشوند و فاصله نگیرن. کاملا متناسب با حوصله و روحیه کودک باید وارد عمل شد. به همین دلیل اصلا موافق یادگیری با شرکت در کلاسهای مختلف و خسته کردن کودک نیستم. در هر صورت از نظر علمی و عملی مادرانی که نسبت به کودکان خود سختگیرند و آنها را به دنبال خود برای شرکت در کلاسها و کلوپهای یادگیری زبان و امثال اون میکشونن مطمئنا در آینده به اشتباه خود پی می برن. متاسفانه این طرز فکر که تا حد ممکن باید مفاهیم زبان آموزی و علوم دیگه رو تو سر کودک زیر سه سال جا داد تا به اصطلاح دوزبانه شوند و جلوتر از سن تقویمی خود و سایر همسالان خود حرکت کنند اشتباه محض است. کودک شما در این سنین بیشتر به حمایت عاطفی شما نیازمند است تا تجربه بودن در کنار همسالانش. بنابراین میتونین تو منزل خودتون با کمی تجربه و مطالعه محیطی سرشار از نشاط و بازی و آموزش و نقاشی و کاردستی سازیهای جورواجور خلق کنید که گاه خروجی بسیار بالاتری از کلاسهای امروزی برپا شده در مهدها و کانون های مختلف خواهد داشت. شما میتونین تجربه بازی و نقاشی در کنار همسالان رو در کیدز کلاب ها و باشگاه های کودک و آینده هرازگاهی در اختیار کودک قرار دهید. پرنیان و پانیا در اولین حضور شون در این کانونها در یازده ماهگی وقتی با مهارت جورچین های کوچولو را کنار هم قرار میدادن و با تبحر تمام نسبت به همسالان خود مداد و پاستیل های رنگی و رو کاغذ می کشیدن نظر مسئول اون پارتیشن رو در کیدز کلاب به خودشون جلب کردن. تنها تجربه مفیدی که میتونم در اختیارتون بذارم اینه که کودکتون رو خسته و دلزده نکنین. و همیشه منتظر یه فرصت طلایی برای بازی و خلاقیت و آموزش برای اون باشین . زمانی که کاملا شاد و سرحاله و نیازهای اولیه اش برآورده شده و شمای مادر احساس میکنین الان وقتشه. لازم نیس زمان خاصی داشته باشه و یا اینکه هر روز باشه. فلش کارتها وکتابها هم خیلی متنوع هستن میتونین از مفاهیم ساده مانند رنگها، میوه ها، اعضای بدن، وسایل تقلیه و اکشن ووردها استفاده کنین همراه با تصاویر و مثالهای قابل فهم. موفق باشید
ماه مهربان
28 دی 93 22:09
سلام شما یه مامان باسلیقه و با ذوق هستی و اینکه وب دوقلوهای نازتونو خیلی میپسندم واقعا عالیه انشالله که خداوند حفظشون کنه عکساشون یکی از یکی زیباتر و بانمک تره ماشالله...
مامان زهره
پاسخ
سلام عزیزم.... شما لطف دارین ممنون از اینهمه مهربونی، برای شما و شهراد عزیز روزهای زیبا و باشکوهی آرزو میکنم
مامان فرناز
29 دی 93 18:02
هميشه روزاي شاد و سلامتي نصيب خانواده چهارنفره تان باشد و خداوند حافظ و نگهدار فرشته هايت
مامان زهره
پاسخ
ممنون دوست خوبم. روی ماه فرشته کوچولوتو ببوس
مامان خدیجه
1 بهمن 93 9:07
کوچولوها ناز 22ماهگیتون مبارکه باشه
مامان زهره
پاسخ
ممنون خاله جون نگار کوچولوی دوس داشتنی رو ببوسین
مامان 3جوجه طلایی
2 بهمن 93 1:42
هزار ماشاءلله به خیلی از صفحاتتون سر زدم و از دیدنشون سیر نشدم . چقدر قلم زیبایی دارین خانم. به همسرتون تبریک می گم بخاطر این خانواده دوست داشتنی . برای عزیزای دلم
مامان زهره
پاسخ
ممنون دوست عزیز از اظهار لطف و محبت شما سپاسگزارم. از خدای مهربون بهترینهارو برای شما و فرزندان نازنینتون خواستارم.