پرنیان و پانیاپرنیان و پانیا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پروانه های زیبا پرنیان و پانیا

بیست و یک ماهگیتون مبارک

1393/9/19 11:21
نویسنده : مامان زهره
2,807 بازدید
اشتراک گذاری

فندق کوچولوهای مامان، نخودچی های خوشمزه من، نبات خانما، نفس خانما، فنچولکهای زندگیمون 21 ماهه شدن. این روزها عجیب طراوت و شادمانگی از در و دیوار خانه مان می بارد و فریادهای کودکانه دلبرکان نازنین و عزیزم روح زندگی مان را صیقل میدهد. هر روز بالندگی و قد کشیدنتان ذوق مادرانه ای بس شیرین در جان من می ریزد و حس مادر بودن را در من قوت می بخشد. لذت عاشقی، بودن و زندگی در کنار پرنده های کوچک خوشبختی ام 630 روز زیبا، 630 طلوع دل انگیزدر سپیده دم، 630غروب زیبا در افق را برایمان رقم زد. دریغا که در پس این 630 روز شیرین برفین و بارانی و بهاری و داغ نقره گون شکرانه ای به هیبت مهربانی و لطف خالقش نداشتم که تقدیمش کنم. و ندانستم که این دو هدیه و نعمت بزرگ به پاداش کدام بندگی یا عمل نیک و شکرانه ای به این شیرینی و دل انگیزی به من داده شد و من ندانستم! و اکنون در 630 امین روز خوشبختی و سعادت شیرینم آرزویی جز بودن در کنار شما ندارم و از مهربان عالم سبزترین ها را برای پیشکشی به شما طلب می کنم. خرسندم ازینکه این روزها و به این زودی لذت شیرین بندگی را در خواندن خداوند در نمازدرک کردید. هر بار که پیشانی بر مهر میسایید و زیر لب با واژه های نامفهوم کودکی تان پس از هر بار برخواستن از رکوع زیر لب زمزمه کنان آهنگ صلوات را می نوازید و آنچنان شیرین ندانسته و بر حسب گرایش قلبی و به تقلید از نمایش نماز دیگران در برابر مهربان عالم در رکوع عاشقگی تان قامت خم می کنید، با خود حتم دارم که این سجده های شیرین عظمتی فراتر از شکرانه ما آدم بزرگهای مغشوش دارند و به آستان حق زیبایی بیشتری می بخشند. خدایا داشته ها و نداشته هایت را سپاس بیکران. زین پس در 630 امین روز زندگی پاک و کودکانه شان بیش از پیش حامی و نگهدارشان باش ای مهربانترین..

اپیزود اول: و اما اولین سیانس این ماه زندگی عشقولک های من دومین سفر پیاپی باباجون امیر به هانوفر و فرانکفورت بود (پست روزهای دلتنگی رو بخونید) و جونم براتون بگه همراه با دو چمدون لباس و بوت و کاپشن و اسباب بازی واسه دوقلوهای نازنازی. واااااااااااااااای دست باباجون درد نکنه با اینهمه سورپرایز و بیشتر از همه به این خاطر که با وجود اینکه اونجا تایم آزاد نداشته و همه ساعتهاش با همایش و سمینار اشغال بوده و از همه مهمتر اونجا هم بر خلاف ایران فروشگاهها و خیابونا سر شب تعطیل میشه واقعا کولاک کرد اما چه جوریشو دیگه من نمی دونم! از خودش باید پرسید.. ما هم فرصت و غنیمت شمردیم و در یک عصر دل انگیز برگ ریز و البته خیلی سرد پاییزی به همراه مامانی و بابایی خانم کوچولوهای نازو بردیم سرزمین عجایب تا کمی شور و انرژی کودکانه شونو تخلیه کنن و سبک شن!

 

آماده رفتن.......

 

 

 

 

 

 

دوقلوها و مراسم کن فیکون کردن شهربازی...!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جرات داری بیا بالا تا بزنم تو سرت خاله قورقوری...

 

 

برو تو سوراخت..... هورااااااا پانیا برنده شد

 

 

 

اپیزود دوم: پیشرفت های گفتاری دوقلوهای قند عسلم علاوه بر واژگان قبلی

انگ (انگور)، خال (خاله)، تدی (خرسی نازشون که عاشقش هستن و هر خرس پشمالو)، صدای خر و پف (تا مامی میگه پرنیان لالا کردی ؟ پرنیان مامان چشاشو نیمه باز که بتونه دور و اطرافش هم چک کنه می بنده و میگه خرررررررررررر پفففففففففف)، در.......در (خطاب به مهمان و هر عضو وارد شونده به خانه که با تقاضای درآوردن لباس های زیر و رو از جانب دخملای مهمون نواز و بی صبر من رو به رو میشن !!!!!!!!!)، جار (جارو)، مامایی (مامانی به زبون پانیایی) و آمانی (مامانی به زبون پرنیانی)، باباییش (بابایی به زبون پانیایی) و آبایی (بابایی به زبون پرنیانی)، پونین (پونی کوچولو)، بال (بالا)، پر پر (خطاب به پرواز و باز کردن دستها در امتداد بدن و بالا و پایین بردن آنها به نشانه پرواز)، دس (تقاضا برای مستقل شدن در هر کاری مثلا اینکه هر چیز خوراکی و انجام دادنی رو بدید دست خودم. و میخوام با دست خودم و مستقل انجامش بدم وگرنه دیگه خدا میدونه چی میشههههههههه !)، کتا (کتاب)، عک (عکس)، موس (موز)، انا (انار)، کک (کیک)، آخ (خطاب به هر رخداد غیر مترقبه و البته پر سر و صدا و به اصطلاح هر جور زمین خوردن، افتادن شیئ و امثال اینا) و چندین کلمه انگلیسی مثل car, radio, Tv, milk, pig, red, blue, me, hello, book, pen, mummy, daddy, cat, dog, ……….

 

 

اپیزود سوم: روزانه های پرنسس های مامان در بیست و یکمین ماهگرد زندگی

یه مدتی بود که مامی هر موقع از راه می رسید خونه کیفشو بر میداشتین و ادای این خانمای با شخصیت رو در میاوردین که دارن میرن مهمونی. حالا منم دنبال شما دوتا ناقلا که تورو خدا کیفمو بدین مگه بچه بازیه! تازه هر وقت دیگه هم که تو خونه بودیم و مشغول کارامون تا چشم میگردوندم سر کمد کیف های مامان بودین و هر کدوم واسه خودش یه مدل و یه رنگ کیف انتخاب می کرد . ماجرا فقط به اینجا ختم نمیشه یه روز دیدم رفتین سر کیف پول و مدارک من و دارین اونارو با هزارتا بکش بکش بین خودتون قسمت می کنین. چشمتون روز بد نبینه که خیلی زود این اتفاق واسه کیف خاله مریم و باباجون هم افتاد و این شد که دیگه احساس کردم باید برم و دوتا کیف گوگولی بخرم براتون. رفتم فروشگاه هلوکیتی و دوتا کیف ناناز صورتی انتخاب کردم ولی بعد با خودم فکر کردم آخه این جور کیفهای مهمونی با بندهای دوشی به کار یه نی نی ا سال و هشت ماهه نمیاد که بیشتر به درد بچه های 3 یا 4 سال می خوره. آخه به قول آقای فروشنده بچه تو این سن یکی باید خودشو جمع کنه دیگه کیف داشتنش چیه ؟! بنابراین تصمیم گرفتم دو تا کوله کوچول موچولو براتون بخرم که فعلا اصول و آداب کیف دست گرفتن و یاد بگیرین بعدا واسه عید نوروز میام و دوتا کیف ناناز از هلوکیتی می خرم براتون. فروشنده هم گفت کلی کارای گوگولی و ناز دم عید میرسه براشون. این شد ایییییییییییین شد.......!

 

 

 

از طرفی علاقه خیلی خاصی هم به زیورآلات رنگ رنگ بدلی پیدا کردین اینم سندش

فکر کنم دیگه جایی نمونده که ازین جور چیزا از خودتون آویزون نکرده باشین تازه اینا هنو نصف زیورآلات تونه...! فکرشو بکنید

 

 

 

 

 

 

 

مادر به فدای عشقولانگیتون دلبندان من.....

 

 

 

 

 

 

این روزا پرنیان سر به هوا و نترس من از همه جا میره بالا. حتی دست رو چیزایی میذاره که واقعا واسه سن و سالش توصیه نمیشه. تو این مدت نشد ما بریم شهربازی یا کلوپ و پرنیان شجاع و قهرمان من بازی بزرگ تر از سن و سالش سوار نشده باشه (هزار ماشالا)! ما هم با کلی التماس درخواست و با قبول مسئولیت از مسئول اون آیتم خواستیم که بذار این دخمل دلیر ما سوار شه. هرموقع هم بهش میگم نفسم جلو پاتو نیگا کن سرشو میندازه پایین و فکر میکنه باید خیره بشه به جلوی پاش ! یا اینکه مامان ازش می پرسه منو چند تا دوس داری اونم سریع جواب میده ده تا. اینجا هم کیدز کلابه و قهرمان صخره نوردی پرنیان گلی رو میبینین که به زودی به پله آخر خواهد رسید! فکر کنم باید به همین زودیا به فکر یه مربی صخره نوردی برات باشم ، البته در کنار یه معلم زبان و یه مربی شنا که قراره شیماجون باشه (زن عموی مهربون و فوق العاده جیگمل دوقلوها که هم نجات غریقه هم مربی شنا و هم دبیرورزش)....

 

 

 

بلههههههههههه نگفتم؟؟؟؟؟ ملاحظه کنین!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اواسط این ماه بازی آلیسا آلیسا و تخم مرغ گندیده بوی گلابی میده رو تجربه کردین و ازون موقع هر روز بعدظهر بعد از استراحت نیمروزی منتظر میشین باباجون بیاد خونه تا چهارتایی با هم بازی کنیم. جالبه که حتی به امید بازی چهارنفرمون و با کلی وعده و وعید از سمت مامان حاضر میشین برین تو تختتون بخوابین تا شب چهارنفری با هم این دوتا بازی و انجام بدییییییییییم...

پانیا جون من شیرین شیرینای مامان مدام میاد از من می پرسه آلسا آلسا؟ بابا؟ دست؟ خواهی؟

مامان مترجم: یعنی مامان میخوایم با باباجون و خواهری آلیسا بازی کنیم؟؟؟؟؟ مادررررررررررررررر به فدای این جمله بندی شیرینت ا سال و هشت ماهه من!

بعضی وقتا که یکی از پرنسس های مامان کار اشتباهی انجام میده و مامان جونو ناراحت میکنه مامی هم میگه دیگه دوست ندارم و مامانت نیستم. دل کوچولوی فنچولک مامی پانیا هم که طاقت ناراحتی مامان و قهر اونو نداره بدو میاد صورت مامی رو بوس میکنه و برای اطمینان از حل شدن مشکل سریع میگه مامااااان؟ بعدش هم مامانشو به یه لبخند ملیح و شیرین تر از عسل مهمون میکنه. من فدای قلب مهربونت بشم دختر دوس داشتنی من. گاهی اوقات هم میاد پیش مامان و میگه ماساااااااژ؟ یعنی ماساژت بدم؟ آخه از شما چه پنهون خانم خانمای مامان شبا قبل خواب تا مامی یه کوچولو بدن نرم و بلورینش و نوازش نده و آروم نشه عمرا لالا کنه. گاهی اوقات هم که می خواد خودشو واسه مامی لوس یا شیرین کنه میگه ددل اوف (یعنی دلم اوف شده). مامی هم با دو سه تا بوسه آبدار و نوازش دل کوچولوی نبات خانم اونو معالجه می کنه....

 

ابتدای این ماه یه کتاب خوب و آموزنده براتون خریدیم که واقعا عاشقش شدین و پرنیان کلا با وجود اون کتاب فقط حاضره غذاشو بخوره. توی این کتاب هر صفحه یه تاپیک و موضوع مستقلی داره مثلا تو صفحه اول صورت ها و حالات مختلف خنده، گریه، اخم، خجالتی، خواب آلود و تعداد زیادی از فیس های واقعی بچه هارو داره. منم تا ازتون میپرسم کدوم نی نی غمگینه یا برعکس این نی نی صورتش........ ؟ تا جمله من هنو تموم نشده اونو نشون میدین و حاضرجوابی میکنین. آفرین به دخملای باهوشم که به قول بابایی شون سن عقلی شون بزنم به تخته واقعا جلوتر از سن تقویمی شون حرکت میکنه (هزار ماشالا)....صفحات دیگه این کتاب هم موضوعات دیگه ای دارن مثلا اینکه با توجه به جنسیت یا جثه نی نی های تو عکس باید حدس بزنین کدوم ست لباس و کفش مال کدوم نی نیه؟ یا مثلا نمایش بازی ها و اسباب بازیهای مختلف یا حتی نمایش گم شدن و پیدا شدن اشیا و دالی موشه دلقک بازیگوش، وسایل حمام و آب بازی ، وسایل غذاخوری در وقت نهار و همچنین بازی با حیوانات مختلف... شما دوتا خرگوش کوچولوهای باهوش من همه این کتابو ظرف چند روز حفظ شدین. یه جورایی این کتاب به جونتون وصله و روزی چندبار اونو ورق میزنین..

 

 

Pania, please tell me what feelings on the baby's face shown?

bravooooooooo mammy

 

 

 

 

پیانیست کوچولو...

 

 

 

 

 

پرنیان من الان درست 3 یا چهار ماهی میشه که با شعرهای درخواستی و نوازش لاله گوشش توسط مامی جون به خواب ناز میره. عمرا اگه بشه این خانم و به دست خاله مریم سپرد تا بخوابه. بدو میره متکاشو میاره میذاره کنار مامان و دست مامی و میذاره رو گوشش (یعنی مامی شروع کن به نوازش) و درخواست میده باب اسفنجی، تاب تاب، بارنی، کیدز abc، لیتل پونی رو برام بخون. بعدم که مامان شروع به خوندن یکی شون میکنه هنو یه بخشی از شعر خونده نشده سریع درخواستش عوض میشه که فلان شعرو بخون. مامان بیچاره هم انقد ادامه میده که پرنیان خانم به خواب ناز فرو میره. البته خدارو شکر این اتفاق خیلی زود میفته !

 

عادت نقاشی کردنتون هم به قوت خودش باقیه. هر روز با کلی بند و بساط میاین وسط سالن یا روی میز نقاشی تون تو اتاق و کلی خط های طویل و پیچ در پیچ می کشین و مامان هم تا میاد بالا سرتون می پرسه چی کشیدین نفسای من؟ یکی تون میگه گل! اون یکی میگه تدی؟ یکی میگه ماهی؟ اون یکی میگه جوجو! منم انگشت به دهن که چرا خودم نفهمیدممممم! بله من هنو برام خیلی زوده تا بفهمم شکوفه های صورتی و ناز خوش ذوقم تو دفتر نقاشی شون چی کشیدن و ترجمش به زبون آدم بزرگا چی میشه! به قول شاعر "تو مو میبینی و من پیچش مو"!

 

 

یه عصر زیبای پاییزی لذت خوردن دسر کیک نانایموبار نارگیلی رو دوچندان میکنه. مخصوصا اینکه همراه شد با شرشر گوش نواز بارون و همکاری دخترکان نازنینم...

 

Before

 

After

 

Munch Crunch…!!!  

 

و البته دو یا سه بار دیگه هم هوای زیبا و دل انگیز پاییزی در این ماه بهونه خوبی برای درست کردن و تناول کیک و دسرهای مامان پز شد. جای دوستای گلمون خالی...

 

 

اپیزود چهارم: مامانی مهربون و عاشق دوقلوها و باز هم هم بغل بغل محبت و هدیه بی مناسبت زیبا

 

اولین هدیه مامانی تو بیست و یکمین ماه زندگی دخترکان قند عسلم سرسره بود که من و باباجون قصد خرید اونو براتون داشتیم ولی مامانی برنده شد. اینجا هم خواهر جون پانیا لالا کرده و پرنیان بانو گوی سبقت رو گرفته و تا خواهری خوابیده فرصت رو غنیمت شمرده....

 

 

 

 

 

نی نی محکم بشین تا با هم سر بخوریم...

 

 

موش کوچولوی بامزه مامان...

 

 

 

 

آخه اینوری چرا؟؟؟ بله شروع شد دیگه...

 

 

 

 

اولین تجربه آشپزی با شف پانیا و پرنیان....!

 

 

 

 

 

 

تدی Teddy Bear و طرفداران پروپا قرصش..

 

 

 

 

 

 

این عروسکهای دوس داشتنی و کپل رو هم مامان جون زهره می خواست براتون بخره که یهو مامانی مهربون پیشتازی کرد و تو یه عصر پاییزی از دومین ماه زیبای طلایی براتون خرید و آورد خونه و شما هم که دیگههههههههههه خوشحااااااااال....

 

 

 

 

 

 

و باز هم مامانی و عشق به دوقلوهای شیرینم......

 

 

 

 

یه ماچ آبدار بده خواهری...

 

 

 

 

 

 

بقیه شم تو راهه! مامانی براتون سفارش الاکلنگ هم داده ! خدا به داد دل من برسه. تا خونمون تبدیل به یه کلوپ بازی بزرگ نشده کم کم باید به فکر یه خونه بزرگتر باشیم . البته باباجون امیر هم بیکار ننشسته و این روزا برامون به فکر یه خونه بزرگتره..

 

از اونجایی که ستاره های من عاشق کتاب هستن، این کتابارو باباجون از فروشگاه کتابخانه کوچک من چند روز پیش براتون خرید و شما هم بدو بدو رفتین استقبال باباجون و کتاباتونو رو هوا زدین.... مادر به قربونتون مبارکتون باشه عشقولک های من..!

 

 

 

خوب دیگه زودتر برم خرید. آخه قراره امروز مامی زهره دوباره آستیناشو بزنه بالا و واسه پرنسس کوچولوهاش یه کیک پرتقالی پر از کشمش درست کنه. چون شیرین عسلای من عاشق کشمش هستند مخصوصا پانیا نازدونه..

 

مثل همیشه عاشقتونم رولت های خوشمزه من... به به دهنم آب افتاد!

 

مامی زهره

 

نظرات (11)

مامان محمدطاها
19 آذر 93 13:36
21 ماهگیتون مبارک نازنازی ها
مامان زهره
پاسخ
ممنون خاله جون
عمه فروغ
20 آذر 93 0:41
21 ماهگیتون مبارک فرشته های زیبا
مامان زهره
پاسخ
ممنون خاله جون آرشیدا جونو ببوسین
مامی حنان(وبلاگ روچک)
20 آذر 93 9:37
21 ماهگیتون مبارک خوشکلا.مامان خوش سلیقه خسته نباشین ایشالله عروسیشون رو ببینید.خوش به حالتون با این آب نبات هاهمیشه سالم و سلامت باشن
مامان زهره
پاسخ
ممنون خاله مهربونبرای شما و حنانه گلی هم بهترینهارو از خدای مهربون میخوایم
مامان نوشین والناز
23 آذر 93 14:50
_______@@@________@@_____@@@@@@@ ________@@___________@@__@@@______@@ ________@@____________@@@__________@@ __________@@________________________@@ ____@@@@@@___وبلاگت خيلي قشنگه______@@ __@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@ __@@____________منتظر حضور گرمت_______@@ _@@____________@@@@@@@@@@_____@@ _@@____________ هستــــــــم ___@@@ _@@@___________@@@@@@@______@@ __@@@@__________@@@@__________@@ ____@@@@@@_______________________@@ _________@@_________________________@@ ________@@___________@@___________@@ ________@@@________@@@@@@@@@@@ _________@@@_____@@@_@@@@@@@ __________@@@@@@@ ___________@@@@@_@ ____________________@ ____________________@ _____________________@ ______________________@ ______________________@____@@@ ______________@@@@__@__@_____@ _____________@_______@@@___@@ ________________@@@____@__@@ _______________________@ ______________________@ میای لینک کنیم اگه موافقی خبرم کن
sahar
25 آذر 93 1:19
21 ماهگی فرشته هاتون مبارک. خدا براتون نگهشون داره. از نوشته ی زیبا و قلم هنرمندانتون لذت بردم. حیفم اومد اینو بهتون نگم. موفق باشید.
مامان زهره
پاسخ
سلام دوست عزیز ممنون از ابراز علاقه و توجهتون. آرشیدا گوگولی و ببوسین...
مامان آریانا پرنسس مبارز
25 آذر 93 18:51
سلام خدا فرشته کوچولوهارو زیرسایه پدر ومادر مهربونشون حفظ کنه ممنون که به وبلاگ ماسرزدیدضمنا وبلاگ بسیار قشنگی دارید
مامان زهره
پاسخ
ممنون از لطف شما دوست خوبم امیدوارم خدای مهربون نگهدار همه نی نی های ناز و دوس داشتنی که فرشته های خوشبختی مامان و باباشون هستن باشه. ببوس آریانا خانومو
مامانی
25 آذر 93 23:00
سلام مامان دوقلوها..خوبی عزیزم چه دخمل های نازی خدا حفظشون کنه21ماهگی فرشته هام مبارک باشه ایشاا...120 ساله بشن از طرف من بوسشون کن...به ماهم افتخار بدین خوشحال میشیم منم دوتا فرشته تو دلم دارم شاید بتونم از تجربیاتت استفاده کنم
مامان زهره
پاسخ
دوست خوبم ممنون از این همه اظهار لطف و محبت. خدا نگهدار کوچولوهای نازتون باشه. امیدوارم به سلامتی به دنیا بیان و حسابی گرفتار شیرین کاریهاشون بشین. واقعا افتخار و موهبت بزرگی بهتون عطا شده که باید حسابی قدرشو بدونین. به امید خدا تو اولین فرصت میام پیشتون
سارا
26 آذر 93 11:29
سلام سلام مشالله چه فرشته هاي نانازي چقدر دوقلو خوبه با هم بازي مي كنن و سرگرمن و مشالله به مامان هنرمندشون چه كيك هاي هوس برانگيزي نوش جونتون هميشه شاد و سلامت باشين
مامان زهره
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از لطف شما انقدر هم تعریفی نیستم بابا. آره عزیزم با همه سختی هاش و گهگاهی کلافه شدن اما اگه لحظه ای این همه شور و نشاط نباشه و یا حتی یه ساعت تو استراحت نیمروزی که خونه پر از سکوت میشه دلم برای همه این شیطنتها شون عجیب تنگ میشه. پارمیس کوچولورو ببوسین
افسون
5 دی 93 12:52
سلام عزیزم . ماشالله ! چه دخملای خوشگل و نازی داری ! خدا حفظشون کنه . مبارک باشه عزیزم . ایشالله در پناه خدا و زیر سایه پدر و مادرشون همیشه سلامت و تندرست باشن . ممنون که به من سر زدی . پرنسس های نازتو ببوس .
مامان زهره
پاسخ
ممنون دوست عزیز روشا جونو ببوس........خواهش میکنم. از لطفت سپاسگزارم
مهربوون
9 دی 93 18:43
وااای خوشگل خانومااااا سلااااام... چه نازین شما هاا.. 21ماهگیتووون مبارک
مامان زهره
پاسخ
ممنون خاله جون
سپیده
19 دی 93 17:55
سلام عزیزم وب زیبایی داری بااجازت لینکت کردم بوس بوس