پرنیان و پانیاپرنیان و پانیا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

پروانه های زیبا پرنیان و پانیا

بیست ماهگیتون مبارک

شیرین کاری های این روزهای دوقلوهای من مامان: نفس مامان کیه؟ پرنیان و پانیا: با اشاره دست و صدای رسا هر کی خودشو نشونه می گیره و میگه اینااااااااااا مامان: عشق مامان کیه؟ پرنیان و پانیا: اینااااااااااااااا با شنیدن صدای اذان یا موقع خوندن نماز توسط بقیه یه صلوات جانانه و ناز می فرستین البته با کمی تحریف! الا ممه ممد امممممد (با آهنگ صلوات)   مامان جونو چندتا دوس داری پانیا؟ پانیا نازدونه دستای کوچولوشو به وسعت شونه های ظریفش باز می کنه و با همه وجودش بزرگی دوس داشتنشو نشون میده. من فدای تو بشم کلوچه خوشمزه مامان   این روزا سعی م...
19 آبان 1393
1595 29 11 ادامه مطلب

روزهای دلتنگی

تو این ماه باباجون امیر واسه چند روز به مونیخ سفر کرد. اونجا یه همایش بزرگ جهانی بوده که فقط تعداد انگشت شماری از ایران دعوت شده بودن و خدارو شکر باباجون هم یکی از اونا بوده. بعد این سفر هم یکی دیگه از شرکت های بزرگ دنیا که اسپانسر تیم فوتبال دورتموند هم هست باباجونو به همراه چند نفر از بزرگان به یه سمینار و بازدید از کارخونه و نمایش تجهیزاتش دعوت کرده که قراره تو هانوفر و فرانکفورت برگزار شه. ما به باباجون امیر افتخار می کنیم و از خدای مهربون براش سلامتی و موفقیت های روزافزون طلب می کنیم. خلاصه درست فردای روزی که باباجون رفت مامان با یه صحنه فوق العاده احساسی روبه رو شد. نقل داستان از زبون مامان زهره: من در حال درست کردن غذا تو...
30 مهر 1393

نوزده ماهگیتون مبارک

عروسكهاي قشنگ خانه مان بودنتان حال و هواي متفاوتي به زندگيمان بخشيده است. حالا ديگر هر روز صبح با باز کردن چشمان زیبایتان به روی دنیا چشمانم را به آسمان خدا می دوزم و دست شکر به سوی او بالا میبرم. چه لذتي دارد خوردن صبحانه و ناهار شام چهار نفري در يك روز تعطيل با غذاهاي خوشمزه مامان پز در كنار دلبركان پري رويم كه لذت ملچ مولوچشان به من حس خوب بهترين سر آشپز دنيا را مي دهد. پرنيان پري روي نازدونه ام هر بار كه بوي قرمه سبزي خوش آب  و رنگ مامان به مشامش مي رسد از خواهر نازنينش گوي سبقت را مي گيرد و در چشم به هم زدني ظرف غذايش را خالي تر از خالي تحويل ميدهد. اين روزها گذراندن اوقات در كنار دو وروجك پر شور و نشاط كه در فضاي خانه م...
19 مهر 1393

هجده ماهگیتون مبارک

عزيزدردونه هاي شرينم روزهاي تب دار و داغ تابستون داره به سرعت ميگذره و آفتاب فروزنده تابستوني داره از همين حالا جاش رو به نسيم خنك و سرماي نه چندان خوشايند پاييز ميده. اين روزها وقتي كنار بستر خواب و آرامش نيم روزيتان مي نشينم و آروم آروم بدن بلوري و نرمتون رو نوازش ميكنم به گذشته هاي نه چندان دور فرو مي رم. روزهايي كه شما نرم نرمك در وجود من رشد مي كرديد و جان ميگرفتيد. نفستان به نفسم بند بود و من غرقه در حس ملكوتي مادر شدن روشنايي، نورانيت و عظمت را در خالقتان لمس مي كردم و عاشقانه او را ميخواندم تا آرام جانم باشد و تسكين سختي هاي آن روزهايم. اگر چه آن روزها تمام شده اند اما طعم شیرين مادر شدن را به من هديه دادند و حلاوت شرين ترين لحظه عم...
24 شهريور 1393

هفده ماهگيتون مبارك

هر روز كه مي گذره شما بزرگتر ميشين و چيزاي جديدي ياد ميگيرين و درك و فهمتون بيشتر ميشه و من خداي بزرگ رو با همه وجودم شكر ميكنم. دختراي مامان واقعا آروم و حرف گوش كن هستند. هر كاري ازشون ميخوام انجام ميدن.  مثلا وقتي ازتون ميخوام كنترل تي وي، تبلت، لباس،‌ ظرف يا هر چيز ديگه رو بيارين بدو بدو انجامش ميدين. عاشق باب اسفنجي و ليتل پوني هستين.  وقتي باب اسفنجي تموم ميشه با ناراحتي فرياد ميزنين باب،‌باب. يه چيز جالب اينكه لباساي من و بابا جون و حتي همديگه رو خوب ميشناسين. خاله مريم ميگفت يه روز كه داشته لباساي ما رو تا ميكرده هر كدومتون لباساي بابا رو برميداشتين و به خاله نشون ميدادين ميگفتين بابا بابا يعني مال بابا...
26 مرداد 1393

جشن قدم پرنيان و پانيا

بالاخره انتظار به سر رسيد و ما تونستيم جشن قدم مرباهاي شيرين زندگيمون رو برگزار كنيم. حالا شما رو دعوت ميكنم به جشن قدم پرنسس كوچولوها پانيا و پرنيان   جشن قدم جوجو طلايي هاي من به روايت دوربين                     كفش ها و پاپوش هاي پوشيده شده تا اين سن فرشته ها     گيفت هاي يادبود جشن قدم گلدونه ها             سلام هزارپا     كوكي مخصوص پرنسس ها     ...
20 مرداد 1393

هوراااااااااااا دوقلوهاي من راه افتادن

آهسته برخيزيد و قدم برداريد. قدم پشت قدم برداريد و از زمين خوردن نهراسيد كه زمين خوردن رسم آدمهاي بزرگ است. آرام قدم برداريد و به سمتم بيايد كه دستاني باز و قلبي مالامال از عشق. كمي آن طرف تر فقط چند قدم جلوتر منتظر به آغوش كشيدنتان ايستاده اند. گامهاي كوچك امروزتان نخستين درس اين زندگي براي راهي شدن شما به سوي سرنوشت هستند. گام برداريد و به جلو حركت كنيد كه ايستادن جايز نيست. زمين بخوريد نترسيد دوباره بلند شويد كه پس از هر بار زمين خوردن محكم تر و مطمئن تر بلند مي شويد. آرام قدم برداريد و اين را بدانيد كه پس از هر قدم اثري برجاي مي ماند. قدم برداريد. قدم به بي نهايت هاي كشف نشده. به پاك كردن اشكهاي بلور از گونه هاي كودكي معصوم، قدم ب...
22 تير 1393

شانزده ماهگيتون مبارك

گوگولي هاي مامان ديگه واقعا اين روزا شيرين و بامزه شدين. گاهي اوقات كاراي بزرگتر از سن و قد و قوارتون همه رو متعجب ميكنه. پرستارتون بدو بدو ميره براتون اسپند دود ميكنه. مثلا اينقدر بامزه دستمال كاغدي رو برميدارين كردگيري ميكنين. همه ميزا ديوارا فرشا و حني صورت خودتون رو هم با همون دستمال تميز ميكنين. توجهتون به لباسايي كه ميپوشين خيلي زياد شده. به عكساي روش حتي رنگاش. همه  رو با زبون كوچولوي خودتون ابراز ميكنين و با همديگه مقايسه ميكنين. تا چشتون به گل و درخت و ماشيناي تو خيابون ميفته سريع ميگين گل،‌ديد ديد، قام قام بيشتر حرفاي من و بابا جون رو ميفهمين و هر كاري ازتون ميخوام رو انجام ميدين. من واقعا نميدونم شما چه جوري اينقدر ...
19 تير 1393

پانزده ماهگيتون مبارك

پونزده ماهگي پانيا و پرنيان دوقلوهاي مامان پر از ماجراجويي  و هيجان بود. اين ماه پر بود از خبراي خوب، مهموني، دد و تفریح. شما هم روز به روز شيرين تر و البته خانم تر ميشين. واقعا ديگه جايي رفتن با شما به آدم مي چسبه   تو اين ماه يه مهموني بزرگ تو خونمون داشتيم و روز ميلاد امام حسين و حضرت ابوالفضل رو جانانه جشن كرفتيم و حدود 110 نفر مهمون دعوت كرديم.   آخ جوون خونمون جشن داريم به صرف شيريني، بستني، ميوه، شكلات، كيك، آش، پيراشكي و البته دسر..   اين كيك هديه دردونه هاي مامان به بچه هاي بي سرپرست يه كانون بهزيستي بود.     اينها هم گيفت هاي جشن ميلاد از طرف دوقلوهاي ناز به ني ني هاي ...
23 خرداد 1393